پاتوق کتاب |
غمگین ترین ستاره ی هفت آسمان شب خون می کشم ز چاه تو با ریسمان شب دستت تهی مباد ز خرما و نان جو محتاج مانده اند یتیمان به نان شب دیگر به سفره های یتیمان نمیرسد دست به خون تپیده ی روزی رسان شب امشب نیامدی و دلم تنگ مانده است مولای من علی، پدر مهربان شب باید علی شود همه ی عشق ها که تا در بستر رسول بخوابد زمان شب طوری بتاب بر دل تاریکمان که باز خورشید را به یاد بیارد جهان شب تنها نه چاه دلخوشی گریه های توست جاریست ناله های تو در بیکران شب محمد دارائی [ سه شنبه 91/9/7 ] [ 12:23 عصر ] [ نا نویسنده ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |