پاتوق کتاب |
کوله بار دردهایم طعم گندم گرفته است هر جا دلم نارنجی رنگ می شود غربت غروب تو را به یاد سپیده دمی می آورم که پشت آسمان شکست کبود شد فرق ستاره ی صبح... - زخم زمین نمک می زند دل آسمان راچ ترک می خورد لب خاک سجده می کنی پیشانی بلندد زمین تا قد و قامت نمازی سرخ توی باور چاه بپیچد دیگر کسی خالی نمی کند بغض تنهایی اش را میان خلوت و تاریک نخل ها * سکوت این شب مرا به کوچه های یتیم می برد روی مردمک های منتظر که وصله ی نگاهشان را دوخته اندش به به کفش هایی که باید بیاید... * اشک واژه ها جاری است شوره زاری زرد پوشاند صفحه ی شعر را و قلم قد علم می کندروی کاغذ نقش نخل ها را خمیده رنگ پریده سرخ است خون است سجده ی مرد مهسا عسکری [ دوشنبه 91/8/1 ] [ 4:42 عصر ] [ نا نویسنده ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |